پیش نوشت : بستهای شیرینی، روزانه خوردن مزه دارد. دراین هفته، برای تکمیل این مقاله، با من همراه باشید!
۷ سالم بود که عشق را، شاید به خالصانهترین شکل وجود، تجربه کردم.
دستان پدرم را در پیادهروی سردِ ولیعصر گرفته بودم، و گاهی رها شده، به جلو میدوییدم تا پدر به من برسد، گاهی هم در آرامش خاطر تاتی تاتی کنان جستوخیز میزدم.
دقایق و ساعتی گذشته بود، که پدر لحظهای تامل کرد و گفت توی این مغازۀ براق و پرنور، کاری دارد و همراهش بروم داخل.
فیلم را به جلو بزنیم که حافظه یاری نمیکند، فقط بخاطر دارم که آمدیم بیرون و داشتم آمده میشدم که به جستوخیز زدنم بازگردم، که پدر کیسه نایلونی را که از مغازه برداشته بود جلو آورد و با لبخندی گفت : «برای تو خریدم آرتا، ببین چیه!»
و یا میتوانید برای خودتان دیالوگی با چنین مفومی متصور شوید. که یک پدر در یک سناریوی دلنشین، وقتی هدیهای برای دخترش میگیرد چه میگوید.
خلاصه که با هیجانِ کودکانه نایلون را باز کردم و آخ که چه نسیم ملایمی از اطراف وزیده میشد. انگار جهانِ خودمان هم سعی بر این داشت که بگوید این لحظه را بهتر بخاطر بسپار، باید دوباره تعریفش کنی!
اما سر من که در دمبم بود، به این حرفها بدهکار نبود و سریع! کتابی را از نایلون بیرون کشیدم.
پسرک مو نارنجیِ کاکل بسری، همراه با مردی ریشو با کلاهِ دریانوردی، روی تکهای چوب در میان دریایی گرفتار شده بودند و از ترس به خود میپیچیدند.
تنتن و کوسههای دریای سرخ!

آرتای ۷ ساله هنوز در ابتدای آشنایی با خواندن و نوشتن بود، و تصاویر کتاب شاید جذابیت چندبرابری برایش داشت.
ولی سالها که گذشتند، و دومین کتابِ “تنتن : در جستجوی غار هیولا” خریده شد. دیگر خودِ آن هیولا هم جلودار این عشق آتشین به تخیلِ داستانی نبود. شاید اگر خود هرژه هم خبر داشت چنین قلب کودک ۷ سالهای برای داستانهایش میتپد، کسی چه میداند، زودتر شروع به نوشتن میکرد!
البته اگر تنتن یا هرژهای وجود نداشت، مسلما جرقهای، در جایی، مکانی، زمانی، عشق به داستان را برمیافروخت. ولی بحث تاثیر این داستانها، بر زندگی و واقعیت ماست.
آیا من میتوانستم هنوز به همین مقدار، از تخیل لذت ببرم؟ آیا الهام و ایدهپردازی تا همین اندازه تاثیربرانگیز بود؟
بگذارید سادهتر بیان کنم :
آیا افسانه، داستان، تصور و خیال، تاثیری بر جهان واقعی، زندگی عادی، و دیدگاه انسانیان بر دنیای واقعه دارد؟
این سوالیست که بارها و بسیار، در سالیان گذشته، در اشکال مختلف مطرح شده؛ و پاسخهای متنوعی هم به آن داده شده است.
اما پاسخ من، و خلاصۀ این مطلب، به قطع و یقین چنین است :
بله!
مسلم است که هر جمله، تک کلمه، قصه، داستان و نوشته،
هر فیلم و مجموعه، کتاب، مجله، سخنرانی و روزنوشته، تاثیر شگرف و انکارناپذیری بر جهانِ پدید آمدۀ به این شکلِ امروزمان دارد!
منظور از خیال در اینجا چیست؟
ادبیات داستانی، و یا fiction، بهطور خلاصه خیال و وهم. روایت و داستانی که واقعیت ندارد.
بر اساس تعریف لغتنامهای، شکلی از روایت است که در همه و یا بخشی از آن به رویدادهایی اشاره میشود که واقعی نیستند،
یعنی خیالی هستند و ساختۀ ذهن نویسندۀ اثرند.
نویسندۀ داستانهای تخیلی، اجازه دارند هر شخصیتی میخواهند بسازند. در هر ژانری، نژادی، انسانیت و شخصیتی. میتوانند مارا در هرمکان و زمانی همراه کنند، و داستان خودرا با روایت ماجراهای روی آمده، پیش ببرند.
البته که مکان ها، شخصیتها، و زمانهای واقعی، میتوانند در داستان تخیلی ما پیش بیایند، یا حوادث دربارۀ آنها روایت شود. ولی به ژانرهای مختلف خودِ سبک تخیلی تقسیم میشود.
- ادبیات داستانی واقعگرا
- ادبیات داستانی غیر واقعگرا (غیر رئالیستی)
- ادبیات غیر داستانی
- ادبیات نیمه داستانی
ادبیات داستانی یا داستان تخیلی، سبکی است در ادبیات و به داستانهایی گفته میشود که بخشی یا همه آن، به صورت حکایتی یا نقلی و به شیوه خیالی و تصوری نوشته میشود.
اگر چه سبک تخیلی توصیف یک اثر ادبی است، اما این سبک برای آثار موسیقی، فیلم، مستند و تئاتر نیز استفاده میشود.
بگذارید بیشتر ژانرهای مد نظر را باز کنیم تا بهتر بتوانیم با آنها کار کنیم و جلو برویم. بهرحال، ضرری که ندارد!
یک :
- ادبیات داستانی واقعگرا یا رئالیستی : داستانی که کاملا خلاف واقعیت است، ولی میتواند به راستی رخ دهد و به حقیقت بپیوندد. یعنی باورپذیر است.
ممکن است بعضی شخصیتها، وقایع یا مکانها واقعی باشند.
ممکن است در آینده رویدادهای آن به واقعیت بدل شوند.
ادبیات داستانی رئالیستی چنان برای مخاطب باورپذیر است که انگار رویدادهای آن در حال حاضر و واقعیت رخ میدهند (و یا در حال رخ دادن هستند). مثال خیلی خوبی از آن، داستانهای علمی تخیلیست.
دو :
- ادبیات داستانی غیررئالیستی : داستی که شامل وقایعیست که امکان ندارد در دنیای واقعی رخ بدهند. یا فراطبیعیاند و بقولی پارانورمالند (جادو هم ازین جزو حساب میشود)، یا روایتی از تاریخ میدهند که با اسناد تاریخی و واقعی، همخوانی ندارد، یا در آنها تکنولوژیهایی بکار رفته است که امکان دسترسی به آنها وجود ندارد.
این ژانر جزو محبوبترینهای سبکِ تخیلی محسوب میشود و آثار بسیار و ارزشمندی ازآن در دست است. مثل هری پاتر، ارباب حلقهها، رویای نیمه شب تابستان.
سه :
- ادبیات غیرداستانی : داستانی که به بازگویی وقایعی میپردازد که در واقعیت رخ دادهاند. صحت یا غلط این بازنمایی مشخص نیست، برای همین ادبیات غیرداستانی میتواند روایتی صحیح یا غلط از یک رویداد و واقعۀ واقعی به دست دهد.
با این حال، غالبا چنین برداشت میشود که نویسندۀ متون غیرداستانی در هنگام خلق اثر، صادق بوده است. و البته باید در نظر داشت که گزارش اعتقادات دیگران در یک اثر غیرداستانی، لزوماً به معنای تأیید صحت آن اعتقادات نیست. مثال بسیار خوبی ازین ژانر، اسطوره نویسیاست.
چهار :
- ادبیات نیمهداستانی : داستانیست که با حجم زیادی از مطالب غیرداستانی (واقعی) مخلوط و آمیخته شده، مثلا داستانی که در توضیح، یا پایانبندی آن آمده : «بر اساس داستانی واقعی»، یا نسخۀ داستانی شدۀ یک رویداد واقعی، یا زندگینامۀ بازسازی شده.
متن، داستانیاست؛ اما بر اساس رویداد یا واقعهای حقیقی بازنویسی شده. اما داستان بازنویسی شده، به صورت کلمه به کلمه، واقعیت ندارد.
ادبیات داستانی یا داستان تخیلی، سبکی است در ادبیات و به داستانهایی اطلاق میشود که بخشی از آن یا همه آن به صورت حکایتی یا نقلی و به شیوه خیالی و تصوری نوشته میشود.
اگر چه سبک تخیلی توصیف یک اثر ادبی است، اما این سبک برای آثار موسیقی، فیلم، مستند و تئاتر نیز استفاده میشود.
منظور از واقعیت در اینجا چیست؟
برخلاف تصورات، واقعیت، یا reality. که عبارت است از جمع کل آنچه واقعی یا موجود در یک سیستم است ، بر خلاف آنچه که فقط تخیل است. این اصطلاح همچنین برای اشاره به وضعیت هستی شناختی اشیاء استفاده می شود و نشانگر وجود آنها است.
خب.
ژانرهای متفاوت داستانی و تخیلی را باز کردیم، مفهوم واقعیت را هم توصیف کردیم و فهمیدیم. حالا این دو به چه کارمان میآیند؟
همانطور که در توصیف شمارات بالا گفتیم، برای نوشتن ادبیات داستانی، در اکثر مواقع الهام و تاثیر زیادی از جهان واقعی میگیریم. برای ادبیات نیمه داستانی، نوعی روایت دیگری از روایتی اتفاق افتاده در جهان واقعی.
در ادبیات غیرداستانی، مثال اسطوره نویسی و دین، تاثیر بسیار زیادی از جهان واقعی برای این روایات داشتیم، و داریم. تمام افسانه و اسطورهها، برای عناصر روایت خود از روابط و حوادث دنیای واقعه تاثیر گرفتهاند.
در ادبیات داستانی رئال و غیررئال نیز همچنین.
تک تک ژانرهای گفته شده بر اساس جهان واقعی شکل گرفته و جلو میروند.
شاید به این نتیجه رسیده بودید، و یا میدانستید، که این نکته که واضح و مبرهن است! معلوم است تمامی داستانهای ما بر اساس زندگیِ ما، و روایت ما از اتفاقها شکل میگیرند!
و حرف شما کاملا درست و صحیح است.
قضیۀ دوطرفه :
اما در این نوشته ما سعی براین داریم، که عکس این موضوع را نیز ثابت کنیم. به شکل مسئلۀ شیرینی از اثبات دوطرفۀ ریاضیاتی نگاه کنید!
تاثیر زندگی از داستان «—» تاثیر داستان از زندگی
(شاید هم بسیاری با این حرف، از مقاله زده شده باشید که قابل درک است. ریاضیات با تمام شیرینیای که دارد، ممکن است توی ذوق هم بخورد.)
سعی ما براین بود که به این نتیجه برسیم، که آیا داستانهای تخیلی، تصورات، افسانهها، و روایات، تاثیر مستقیم یا غیرمستقیمی بر جهان واقعی، و دیدگاه حال حاضر ما و جهانیان، از مسائل دارد، یا خیر؟
آیا زندگی نیز میتواند از داستان تاثیر بگیرد؟
مثال نقض :
بگذارید از راه مثال نقض قضیه را بررسی کنیم.
اگر داستان و تخیلات، تاثیری بر دنیای حال نداشتند، پس کوچکترین دلیلی برای سرمایهگذاریهای میلیارد دلاری بر هالیوود، دنیای فیلم و سریال، و تبدیلسازی کتاب و داستانهای خیالی به فیلم، وجود نداشت.
دیگر هیچ دلیلی برای تاثیر افسانهها بر دین، تاریخ، اجتماع و فرهنگ حال حاضر نبود.
اساس وجود ادبیات غیرداستانی، بر زندگی واقعی پایهگذاری شده است؛ و اتفاقا که بیشترین تاثیر را نیز بر زندگی دارند.
تاثیری که تخیل، بر پدید آمدن افسانه و اسطورهها، پدید آمدن خدایان یونانی و ادیان قدیم، الهام و تاثیر بر جنگ و شورش، و شکل گیری تاریخ داشتهاند را نباید دستکم گرفت.
تاثیری که چنین تخیلاتی بر پدید آمدن غنیترین آثار ادبی، و پس از آن شکل گیری زیباترین هنرها، و تاثیر مستقیم نقاشی، مجسمهسازی، ادب، و هنر، بر نوع تفکر، رفتار، اجتماع و فرهنگ داشت را نمیتوان درنظر نگرفت.
حرف این است : که حتی از قدیمترین زمانها هم، تخیل و داستان اساسی ترین نقشها را در پدید آمدن تاریخ آن زمان داشتهاند.
در زمان حال چطور؟
ممنون خانم خسروی بزرگوار از انتخاب این موضوع با شروعی جذاب و توجهبرانگیز:
پیشنوشت و بعد سؤال.
به طور قطع، مقالهای جذاب و کاربردی خواهد شد. موفق باشید
بزرگوارید جناب نعیمیاوری. تشکر از شما.